مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

اینجا دیگه کجاست؟

دو شب پیش جایی جلسه داشتم و حدود ساعت هشت شب کارم تموم شد. ماشین رو کمی دورتر پارک کرده بودم در مسیر رسیدن به ماشین از دور احساس کردم یه طرف ماشین خوابیده زمین و وقتی نزدیک شدم با یک لاستیک پنچر شده مواجه شدم. یه نگاه به شلوار سفید رنگم انداختم و یه نگاه به زمین بارون خورده و ماشین به شدت کثیفم و یک آه از ته دل کشیدم. زاپاس ماشین‌های هاچ‌بک زیر ماشین نصب میشن و باز و بسته کردنشون به نسبت بقیه ماشین‌ها (که خیلی راحت لاستیک رو از داخل صندوق درمیاری) واقعا دشوار و طاقت فرساست. برگشتم به محل جلسه و از یکی از دوستام خواستم که زاپاسش رو بهم بده اما خیلی زود متوجه شدم که سایز رینگ ماشین ایشون که ال نود بود به ماشین من نمی‌خوره. از بقیه افرادی که اونجا بودن سراغ زاپاس گرفتم که گفتن همشون رینگشون سایپایی هستش، اما یک نفر که ساینا داشت سایز رینگش ۱۴ بود. (سایناها بعضیا رینگ ۱۳ هستن و بعضیا ۱۴) ایشون هم یک آقا سید روحانی مهربان و دوست داشتنی بودن که سریع برای کمک کردن داوطلب شدن. وقتی رفتیم سراغ ماشینشون در لحظه‌ای که چشمم به زاپاسشون افتاد متوجه شدم زاپاسشون نو هستش و تا حالا استفاده نشده. خیلی خیلی شرمنده شدم، اما به روی خودم نیاوردم. هر چی با خودم کلنجار رفتم که نه بگم و درخواست کمکشون رو رد کنم اما از طرف دیگه چون ایشون رو توی اون هوای سرد از محل کارشون بیرون کشیده بودم و تا اونجا اومده بودن دلم نیومد چیزی بگم و با همراهی آقا سید رفتیم سراغ ماشین و من شروع کردم به جک زدن و باز کردن لاستیک خودم. بعد از در آوردن لاستیک خودم و تلاش برای جا زدن لاستیک زاپاس متوجه شدیم که زاپاس آقا سید رینگش ۱۳ هست. (بر خلاف تایرهای خودش که ۱۴ بودن) و جالب اینجا بود که خود ایشون از این تفاوت بی‌خبر بودن. ماجرا از این قرار بود که ایشون چند وقت پیش تو اهواز مهمون بودن که یه دزد صندوق عقب رو باز می‌کنه و لاستیک زاپاسشون رو می‌دزده و صاحب خونه هم میره یه زاپاس نو می‌خره و میندازه روی ماشین. (با رینگ اشتباه) خلاصه اینکه این قضیه کمی از شرمندگی من کم کرد و دست آخر با کمک سید زاپاس خودم رو بازکردیم و عوضش کردیم. نمی‌دونم چه حکمت عجیب و غریبی پشت پنچر شدن ماشین من بود که آقا سید دوست داشتنیِ قصهٔ ما متوجه اشتباه بودن سایز رینگ زاپاسش بشه! جالب‌ترش اینجا بود که یه پیچ کوچولو لاستیک من رو پنچر کرده بود، در حالی که لاستیک‌های تیوبلس اصلا نباید پنچر بشن و وقتی جسم تیزی واردشون میشه معمولا بادشون خالی نمی‌شه.

این ماجرا برای من چند تا جنبه اخلاقی داشت:

  1. اول این که تنبلی کردم و از انجام دادن یه کار سخت شونه خالی کردم. که طبیعتا باید بی‌چون و چرا انجامش می‌دادم. (منفی)
  2. دوم اینکه وقتی دیدم لاستیک سید نو هستش، نتونستم چیزی بگم و قضیه رو کنسل کنم. (منفی) از طرفی واقعا انتظار نو بودن زاپاس ایشون رو نداشتم چون معمولا زاپاس‌ها نو نیستن و اتفاقا درب و داغونن. 
  3. این‌که سید متوجه مشکل زاپاسش شد و اگر نمی‌فهمید ممکن بود بعدا توی شرایط خاص براش دردسر بشه. (مثبت)

این‌جا یا باید رای شماری کنم که اخلاقا 2-1 بازنده ام یا باید وزن دو طرف مثبت و منفی رو بسنجم که قطعا وزن سبب خیر شدن خیلی بیشتره. البته سبب خیر شدنِ ناخواسته شاید ارج و قربی نداشته باشه اما یک نکته مثبت داره و اون هم اینه که تصور کنم خدا من رو وسیله‌ای برای کار خیر قرار داده.

پ.ن بی‌ربط: به رسم هفته‌های اخیر دستم موقع عوض کردن تایر، دچار بریدگی شد. هفته پیش هم توی تاریکی دستم به لبه تیز یه در فلزی قدیمی کشیده شد و به شکل عمیقی بریده شد. دو هفته قبل هم که با گردو شکن دستم رو ترکونده بودم و خلاصه این سریال دردناک هنوز ادامه داره...

پ.ن برادرانه:‌ اگر گواهینامه دارید و تا حالا مجبور به تعویض لاستیک (به دست خودتون) نشدید حتما یکبار به صورت آزمایشی این کار رو در کنار یک فرد با تجربه انجام بدید چون اونقدری که به نظر می‌رسه آسون نیست.

  • Mahdi

نظرات (۵)

  • ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
  • چه چرخه جالبی.

    زاپاس از اهواز اومد و رسید به شما. :)

     

    در رابطه با پی نوشت، بازم چه جالب! منم همینم. وقتی مثلا دستم رو با چاقو می برم، تا دو سه هفته بعدش مدام این اتفاق میوفته... با کاغذ، با فلز و...

    بعد نمی دونم چی می شه خود به خود این تکرار تموم می شه.

    پاسخ:
    البته زاپاس سایزش کلا اشتباه بود و مناسب ماشین من و حتی ماشین آقا سید نبود.

    گاهی با خودم فکر می‌کنم شاید این آسیب‌های کوچیک وجود دارن تا یه آسیب بزرگ اتفاق نیوفته
    مثل زمین لرزه‌های خفیف که جلوی بروز زمین لرزه‌های بزرگ رو می‌گیرن :)

    جالب بود! ...چقدر این سبب خیر شدن ها خوبه!:) 

    این اتفاق می‌تونه برا اون جمع هم همچین اثراتی داشته باشه اگه اهل فکر! باشن... مثلا اینکه با خودشون میگن حالا که زاپاس مناسب نداشتیم! کاش می‌رفتیم کمک حداقل!:)

    در مورد دست هم احتمالا به خیر گذشته چون سومیش از سر گذروندین!!... میتونید یه صدقه بذارید کنار. 

    همیشه به این حوادث کوچیک و بزرگ فکر میکنم به نظرم هیچ چی اتفاقی نیست! حالا یا تلنگر یا متنبه شدن:)) یا جلوگیری از ضربه بزرگ تر و به دلایل دیگه ممکنه رخ داده باشه. 

    راستی چشمتون نزدن؟!! :)... مثلا گفته باشن عجب دست فرمونی یا عجب نویسنده ای! یا همچین چیزایی...

    مهمترین نکته اخلاقی!! این قضیه این بود که در روز های بارانی شلوار سفید نپوشید.:)

     

    پاسخ:
    بله همینطوره
    من خودم اگر بودم و زاپاس ماشینم نو بود اصلا برای کمک داوطلب نمی‌شدم، ولی رفتار اون شب آقا سید انقدر حس خوب به من منتقل کرد که اگر در آینده شرایط مشابهی برای یک نفر دیگه پیش بیاد حتما منم داوطلب میشم.
    در مورد ربط حوادث کوچیک و بزرگ هم کاملا موافقم، تو جواب کامنت بالا هم نوشتم که احساسم اینه گاهی پیشامدهای بزرگ و سخت به لطف خدا به اتفاقات کوچیک و ساده تقسیم میشن.
    بلاگی‌ها که چشمشون شور نیست ولی از آدمای توی خیابونا اطلاعی ندارم 😂😅💁‍♂️
    در مورد شلوار سفید هم من یه فوبیا دارم و اون این که وقتی میرم مهمونی شلوار سفید بپوشم و موقع غذا خوردن خورشت بریزه روش 🫠🫠

    جالب بود

    خصوصا که بی پروا و رک حرفاتون رو میگید.

    همچین روحیه و شخصیتی متاسفانه الان کمتر در بین همه دیده میشه.

    مواظب دستتون هم باشید ... باید بگید این قصه سر دراز دارد 

    پاسخ:
    قبلا که با طرحواره ایثار سر و کله میزدم اصلا اینطور نبود اما الان دیگه دارم تمرین می‌کنم راحت حرفام رو بزنم و احساس می‌کنم این روش هم برای خودم خوبه و هم اطرافیانم.
    فعلا که تا سومیش به خیر گذشته،‌ از قدیم گفتن تا ۳ نشه بازی نشه 🥲

    سلام و درود

    دقیقا تا 3 نشه بازی نشه

    انشالله که خیر؛ قطعا خیری هم در کار خواهد بود.

    پاسخ:
    سلام و ارادت
    خدا خودش رحم کنه 😅
  • ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
  • عه! کامنت من هست که :|

     

    بله... همینطوره.

    ان شاءالله همیشه سلامت باشین.

    پاسخ:
    چطور؟ حذفش کرده بودین؟ 🤔
    سلامت باشین 🌱

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات