دو سال پیش برای اولین بار و به نیت خرید کولر گازی عازم بانه شدم. تنها سفر کردن لذت دو چندانی برای من داره و خب این سفر هم از این قاعده مستثنی نبود. در ابتدا اصلا قرار نبود خودم برای خرید به بانه برم ولی با توجه به این که فروشنده برای ارسال هر کولر گازی مبلغ ۲ میلیون تومن درخواست کرد و من هم قصد داشتم دو تا کولر بخرم احساس کردم اگر خودم تا بانه برم و کولرها رو بیارم منطقیتره. حقیقتش کمی هم حوصلهام سر رفته بود و سفر لازم بودم.
القصه این که سر صلات ظهر رسیدم بانه و خیلی رندوم رفتم داخل اولین مسجدی که به چشمم خورد. در همون بدو ورود احساس کردم یه چیزی درست نیست. سیستم مسجد خیلی متفاوتتر از اون چیزی بود که من تا حالا تو هر مسجدی دیده بودم. اومدم برم دستشویی که دیدم هیچکدوم از دستشوییها پنجره ندارن و همونجا قید دستشویی رفتن رو زدم. اومدم برم وضو بگیرم دیدم سیستم وضو خونه هم اصلا نرمال نیست و یه حالتی داره انگار میخوای پشت فرمون بشینی. یه صندلی سنگی بزرگ دقیقا رو به روی شیر آب بود و اصلا نمیشد سر پا از شیر آب استفاده کرد. اونجا بود که تازه دوهزاریم افتاد که من وارد مسجد یه مذهب دیگه شدم. چون هیچ شناخت و ذهنیتی از اون مسجد و قوانینش نداشتم تصمیم گرفتم بیام بیرون و شرایط رو ارزیابی کنم و خدایی نکرده دچار اشتباه یا خطایی نشم که موجب ناراحتی و اذیت اهالی اونجا بشم. خلاصه به سرعت فلنگ رو بستم و از مسجد اومدم بیرون. موقع خروج یه نگاه به سر در مسجد انداختم و چشمم به این عبارت منور شد: «مسجد حضرت عمر!!» خلاصه اینکه اول از همه زنگ زدم به پدرم و ازش در مورد شرایط موجود استفتاء کردم. پدرم که سابقه مراودت و مسافرت به مناطق کرد نشین رو داشت گفت که هیچ نکته خاصی نداره و عزیزان اهل تسنن از این که بری و اونجا نماز بخونی ناراحت نمیشن و خیلی طبیعیه.
با خودم گفتم اشکال نداره، شهر به این بزرگی، میگردم و یه مسجد شیعه مسلک پیدا میکنم و اونجا با خیال راحت نمازم رو میخونم. اما چشمتون روز بد نبینه که تو کل منطقه، حتی یه مسجد غیر سنی وجود نداشت. آخر سر رفتم یه مسجد دیگه که به نام حضرت ابراهیم علیه السلام مزین بود و نمازم رو اونجا خوندم. اولش کمی استرس داشتم که دوستان سنی بهشون برنخوره اما وقتی دیدم که کسی کاری به کارم نداره خیالم راحت شد.
یک نکته که در مجموع این سفر برام روشن شد و خیلی هم جالب بود این که دوستان اهل تسنن تو معامله کردن و رعایت انصاف خیلی خیلی از ما شیعهها جلوتر هستن و گوی سبقت رو از ما ربودن. دمشون گرم.
پ.ن۱: از عجایب این سفر این بود که رفقای کُرد، دو تا کولر گازی موتور بزرگ رو با پنل و تمام مشتقات، داخل ۲۰۶ هاچ بک جا کردن که من حیرت زده و انگشت به دهان موندم از این حرکت. حتی پلیس هم با دیدن این صحنه من رو توی ایست و بازرسی متوقف کرد با این ذهنیت که شوتی و قاچاقبر هستم.
پ.ن۲: اگر قصد سفر به شهر مرزی و خرید اجناس خارجی رو دارید. من به جای بانه، بندرهای دیلم و گناوه رو پیشنهاد میکنم.
- ۱ نظر
- ۰۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۳:۱۱