مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

اینجا دیگه کجاست؟

داستان‌هایی که در گذشته جا مانده‌اند

جمعه, ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۱۰ ب.ظ

من خیلی قبل‌ترها یه سری داستان‌هایی می‌نوشتم که بعضا دنباله دار و سریالی بودن. این داستان‌ها فقط برای دل خودم بود و تصوری از خودم و رویاهام در دنیاهای موازی بودن. این که میگم خیلی قبل‌تر اشاره به بیش از یک دهه قبل داره. دیروز که خونه مادرم سر سفره ناهار جمع شده بودیم، خواهر کوچیکم اعتراف کرد که اون دوران، یواشکی داستان‌هام رو می‌خونده و از احساساتش در مورد اون داستان‌ها گفت و این که چقدر بهشون علاقه‌مند بوده. چیزی که می‌گفت کاملا درست بود چون من به هیچکس اجازه خوندن اون داستان‌ها رو نمی‌دادم و حتی یک‌بار که یکی از دوستانم به صورت کاملا اتفاقی یک داستان کوتاه از اون مجموعه رو دیده بود به زور ازم اجازه گرفت و داستان رو در یک نشریه کوچیک محلی که شاید سر جمع کمتر از ۱۰۰ نفر مخاطب داشت چاپ کرد و تا مدت‌ها هر بار که یکی از اون مخاطب‌ها من رو می‌دید، کلی در مورد اون داستان و احساسات مثبت یا منفی که براش ایجاد کرده بود باهام حرف می‌زد.
حسی که از اعتراف خواهرم گرفتم واقعا برام دوست‌داشتنی و ارزشمند بود و کلی ذهنم رو درگیر کرد. شاید اگر مسیر نوشتم رو به سمت فیلم‌نامه سوق نمی‌دادم هنوز هم در حال نوشتن اون داستان‌ها بودم. فیلم‌نامه نویسی مقتضیاتی داره که کلا بهت اجازه نمیده، فضای فکری و نوشتاریت در سمت و سوی داستان‌نویسی و رمان‌نویسی باشه. راستش خودم هم دلم برای نوشتن در اون فضای منحصر به فرد تنگ شده. اما نمی‌دونم دوباره می‌شه بهش فکر کرد و یا حتی برای تجربه دوباره‌اش تلاش کرد یا نه...

  • Mahdi

چهلمین پست

نظرات (۴)

  • استیص‍ ‍آل
  • من هم به همین دلیل که داستان هایی که خلق میکردم تصوری از خودم و رویاهام در دنیای موازی هست

    هرگز داستانی رو بیش از یک صفحه ادامه ندادم. چون میدونستم تمام چیزایی که ته قلب و ذهنم وجود داره روی کاغذ پاش میخوره و تغییر دادنش ایده مزخرفیه و نگه داشتنش وحشتناکه

    کسایی که با قلم اُنس دارن جهان‌ جالبی دارن

    پاسخ:
    بله، فکر اینکه یکی اون نوشته‌ها رو بخونه، مو رو به تن آدم سیخ می‌کنه :)
    همونطور که همه سیستم‌ها ورودی و خروجی دارن، ذهن آدمیزاد هم به شدت نیازمند یک خروجی برای دفع افکار و تخلیه اونهاست؛ دردناک اینجاست که این مدل تخلیه کردنا صرفا تو متولدین نهایتا تا اواخر دهه هفتاد دیده میشه و تقریبا میشه گفت از هشتاد به بعد دیگه اهل نوشتن و بروز دادن و تخلیه افکارشون نیستن و این عدم تخلیه با توجه به حجم اطلاعات ورودی این دوران، واقعا ترسناکه...
  • استیص‍ ‍آل
  • آره.

    این اولین نسلی که دارن از کودکی با تکنولوژی بزرگ میشن، جزو طفلی ترین نسل های تاریخ بشریت خواهند بود. احتمالا نسل های بعدی راه های پیشگیری از آسیب ها رو یاد میگیره و تا حدودی خودشو نجات میده. و هزینش رو این نسل پرداخت کرده.

     

    پاسخ:
    همینطوره، تاریخ همیشه به صورت پله‌ای و زیگزاگی تکرار میشه...
  • زری シ‌‌‌
  • الان بچه ها دیلی تلگرام دارن . گرچه هیچی کاغذ و قلم نمیشه ولی امنیتش فوق العاده پایینه 🗿

     

    +جزو اون وبلاگ هایی هستین که دوست دارم آرشیو خوانی شون کنم . متن های گیرایی دارین .

    پاسخ:
    این خیلی دردناکه که میری به وبلاگ‌های فعال قدیمی سر بزنی یهو می‌بینی از آخرین مطالبشون ماه‌ها و شاید سال‌ها گذشته و دیگه فعال نیستن. واقعا یه حس غروب جمعه طور به آدم دست می‌ده. وبلاگ شخص شما هم از این قاعده مستثنی نیست!!
    +نظر لطفتونه. شاید چون متن‌ها دلیه این حس رو دارید و گرنه که یادداشت‌های من آش دهن سوزی نیستن.

    چرا همه آدما یه خواهری دارن که می‌ره یواشکی نوشته هاشونو میخونه؟! من از وقتی خواهرم این کارو کرد دیگه هیچوقت نتونستم با حس امنیت بنویسم

    پاسخ:
    درد مشترک :))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    آخرین نظرات