نمیدونم چرا حجم خاکی که وارد اتاق من میشه اینقدر زیاده، کیس کامپیوترم که خاک نگرفتنش برام خیلی مهمه رو هر شش ماه یکبار با کمک سشوار، خاک زدایی میکنم اما از تمیز کردن بقیه جاها مخصوصا نقاط کور عاجز موندم. خلاصه دو سه روز پیش دیگه نتونستم وضعیت موجود رو تحمل کنم و تصمیم گرفتم یه تغییر دکوراسیون اساسی به اتاقم بدم و در کنارش همه جا رو تمیزکاری کنم. از اون جایی که حجم کار خیلی بالا بود و منم هیچوقت بیش از حد توانم کاری رو انجام نمیدم، امروز سومین روزیه که هنوز در حال تلاش برای به سرانجام رسوندن این تمیزکاری هستم. یکی از دلایل طولانی شدن پروسه، مرور هر چیزیه که از گوشه و کنار پیدا میکنم. به عنوان مثال تو این تمیزکاری، سه تا سررسید قدیمی پیدا کردم که داخلشون کلی نوشتههای فراموش شده مدفون بود. با ذوق و شوق وقت گذاشتم و تمام یادداشتها رو مرور کردم.
با خوندن اولین سررسید یادم اومد، قبلا این عادت رو داشتم که هر اتفاق آنرمال روزمره رو در قالب یک داستان یا یادداشت خیلی مختصر مینوشتم و هدفم از ثبت کردن ماجراها این بود که بعدا از اونها به عنوان سوژه استفاده کنم.
سررسید دوم مربوط بود به جزوههای ابتدای دوران دانشجوییم که خیلی با ذوق و شوق نوشته شده بودن و مرور مجددشون گوشهای از اون شور و اشتیاق رو برام زنده کرد. جذابترین جزوه هم مربوط به کلاس موسیقی استاد پژمان خلیلی بود. این کلاس ساعت ۸ صبح یه ترم پاییزی در یک کلاس کوچیکِ بدون پنجره با تعداد دانشجوی متراکم برگزار میشد. پژمان سر ساعت هشت با یک اسپیکر خیلی بزرگ که داخل کارتن قرار داشت از راه میرسید و با شور و حرارت در مورد زیر و بم موسیقی و تاریخچهاش صحبت میکرد. سر این کلاس تمام سازها رو از پیکولو گرفته تا کنترباس شناختیم و آزمون بامزهی آخر ترم هم همین بود که استاد برای هر نفر یک موسیقی سولو و یک موسیقی دوئت پخش میکرد و اون شخص باید تشخیص میداد که از چه سازهایی در نواختن اون موسیقیها استفاده شده. تشخیص نوع ساز از روی جنس صدا واقعا سخت هستش و اکثر بچهها نتونستن نمرهی خوبی از اون آزمون ساده به دست بیارن اما من در کمال ناباوری از اون کلاس نمرهی کامل گرفتم. منی که اصلا استعداد موسیقایی ندارم و چند ترم بعدتر از استرس شدیدی که برای ارائه نهایی سر کلاس مسعود سخاوت دوست داشتم، در نهایت از ارائه فرار کردم تا درسم حذف بشه و بالاجبار ترم آخر، مجدد درس رو اخذ کردم و پاسش کردم. اینم بگم که کلاس آقا مسعود در نوع خودش بینظیر بود و جذابترین بخشش این بود که ایشون تموم مثالهای درس رو با پیانویی که گوشه کلاس قرار داشت اجرا میکرد. فکرش رو بکنید یهو برای مثال شدت تعلیق موجود در موسیقی متن یه فیلم کلاسیک، درب پیانو رو باز کرد و خم شد داخلش و با کشیدن ناخنهاش روی سیمهای داخل پیانو یه موسیقی دلهره آور عجیب و غریب رو اجرا کرد که مو رو به تن آدم سیخ میکرد. خلاصه کلام اینکه آقا مسعود در نوع خودش یه اعجوبه است.
سررسید سوم اما خیلی قدیمیتر بود و مربوط به مدرسه و دوران تحصیل تو مقطع راهنمایی بود. دیگه در این مورد صحبتی نمیکنم که یادداشتم طولانیتر از این نشه.
این دو سه روز یه کلی وسایل گمشده پیدا کردم که مدتها بود از یافتنشون قطع امید کرده بودم و یه کلی هم وسایل به دردنخور رو راهی ضایعات کردم. تو هم اگر این متن رو میخونی و مدتهاست محل زندگیت رو شخم نزدی، آستینت رو بالا بزن و در کنار تمیزکاری خاطراتت رو مرور کن و اگر به مورد جالبی برخوردی در موردش بنویس.
- ۸ نظر
- ۰۴ آذر ۰۳ ، ۰۲:۰۵