مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

اینجا دیگه کجاست؟

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه‌های عطار» ثبت شده است

پادشاهی از راهی می گذشت، چشمش به مردی افتاد، که جمجمه انسانی را پیش روی خود گذاشته بود و به آن نگاه می‌کرد.

پادشاه به سوی او رفت و پرسید: با این جمجمه‌ی استخوانی، چه کار داری؟

آن مرد در پاسخ گفت: ای پادشاه! من هر چه به این جمجمه نگاه می کنم، نمی‌فهمم که این کله، متعلق به آدم فقیر و بیچاره‌ای مثل من است یا تعلق به بزرگی چون تو دارد.

پادشاه، انگشت حیرت به دهان گرفت و گفت ما هم نمی‌دانیم.

منبع: کتاب قصه‌های عطار

  • Mahdi
آخرین نظرات