مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

مهدی بلاگ

بلاگ‌نوشت‌های روزانه یک هنردوست

اینجا دیگه کجاست؟

جمجمه، حضرت پادشاه و مرد خردمند!

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ
پادشاهی از راهی می گذشت، چشمش به مردی افتاد، که جمجمه انسانی را پیش روی خود گذاشته بود و به آن نگاه می‌کرد.

پادشاه به سوی او رفت و پرسید: با این جمجمه‌ی استخوانی، چه کار داری؟

آن مرد در پاسخ گفت: ای پادشاه! من هر چه به این جمجمه نگاه می کنم، نمی‌فهمم که این کله، متعلق به آدم فقیر و بیچاره‌ای مثل من است یا تعلق به بزرگی چون تو دارد.

پادشاه، انگشت حیرت به دهان گرفت و گفت ما هم نمی‌دانیم.

منبع: کتاب قصه‌های عطار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات